love
انتهای دنیای شما کجاست...؟
نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط khalili |

اکنون که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جز امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند، جانشین من کمبوجیه باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد .

هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافیست، چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نا مشروع نمایند نخواهی توانست آنها را مجازات کنی چون با تو دوست اند و تو ناچاری رعایت دوستی نمایی.

توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوی آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران.

افسران و سربازان ارتش را راضی نگاه دار و با آنها بدرفتاری نکن، اگر با آنها بد رفتاری نمایی آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل کنند ، اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آن ها این طور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند .

امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بیشتر شود تو با اطمینان بیشتری حکومت خواهی کرد .

همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند .

بعد از این که من زندگی را بدرود گفتم ، بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار ، اما قبرم را مسدود مکن تا هر زمانی که می توانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی من را آنجا ببینی و بفهمی که من پدرت پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم مردم و تو نیز خواهی مرد زیرا که سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد ، خواه یک خارکن و هیچ کس در این جهان باقی نخواهد ماند، اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی، غرور و خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی، بگو قبر مرا مسدود کنند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا بتواند تابوت حاوی جسدت را ببیند.

زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعی و هم قاضی نشو، اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد و رای صادر کند، زیرا کسی که مدعیست اگر قضاوت کند ظلم خواهد کرد.

هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا اگر از آبادکردن دست برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت، زیرا قاعده اینست که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود. در آباد کردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول قرار بده .

عفو و دوستی را فراموش مکن و بدان بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت، ولی عفو باید فقط موقعی باشد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .

وقتی در گذشتم مرا خوشبخت بپندارید و کام من این است که این احساس در اعمال و رفتار شما مشهود باشد زیرا من به هنگام کودکی و جوانی و پیری بختیار بوده ام .همیشه نیروی من افزون گشته است آنچنانکه هم امروز نیز احساس نمیکنم که ازهنگام جوانی ضعیف ترم.

من دوستان را به خاطر نیکوئی های خود خوشبخت و دشمنانم را مطیع خویش دیده ام.زادگاه من قطعه کوچکی از آسیا بود من آن را اکنون مفتخر و بلند پایه باز میگذارم .در این هنگام که به دنیای دیگر میگذرم شما و میهنم را خوشبخت میبینم و از این رو میل دارم که آیندگان مرا مردی خوشبخت بدانند .(کجائی کوروش که ریدن به این مملکت)

باید آشکارا ولیعهد خود را اعلام کنم تا پس ازمن پریشانی و نابسامانی روی ندهد .من شما فرزندانم را یکسان دوست میدارمولی فرزند بزرگتر که آزموده تر است کشور را سامان خواهد داد.

فرزندانم! من شما را از کودکی چنان تربیت کرده ام که پیران را آزرم دارید و کوشش کنید تا جوانتران از شما آزرم بدارند . تو کمبوجیه مپندار که عصای زرین سلطنتی تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت.دوستان صمیمی برای پادشاه عصای مطمئن تری هستند.هر کس باید دوستان یکدل فراهم آورد و این دوستان را جز به نیکوکاری بدست نتوان آورد. به نام خدا و اجداد درگذشته ما ای فرزندان اگر میخواهید مرا شاد کنید نسبت به یکدیگر آزرم بدارید.

پیکر بی جان مرا هنگامی که دیگر در این دنیا نیستم در میان سیم و زر مگذارید و چه بهتر از آن که انسان به خاک که این همه چیزهای نغز و زیبا میپرورد آمیخته گردد.من همواره مردم را دوست داشته ام و اکنون نیز شادمان خواهم بود که با خاکی که به مردمان نعمت میبخشد آمیخته گردم.

اکنون احساس میکنم که جان از بدنم میگسلد ... اگر از میان شما کسی میخواهد دست مرا بگیرد یا به چشمانم بنگرد تا هنوز جان دارم نزدیک شود و هنگامی که روی خود را پوشاندم از شما خواستارم که پیکرم را کسی نبیند حتی شما فرزندانم.از تمام پارسیان و متحدان بخواهید تا بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از اینکه دیگر از هیچ بدی رنج نخواهم برد تهنیت گویند . به آخرین اندرز من گوش فرا دارید . اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود نیکی کنید.

بیش از این چیزی نمی گویم، این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو اینجا حاضرند کردم تا این که بدانند قبل از مرگ، من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگم نزدیک شده است ...

صفحه قبل 1 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.